از یک ماهگی تا شش ماهگی
از اینکه تو دلم بودی خوشحال و احساس غرور میکردم!!!! ولی همش استرس و دل نگرانی دکترم همون روز که آرمایش بتا رو دادم گفت بعد از ده روز برو سونو منم بعد از ده روز برای اولین بار رفتم سونوگرافی همش استرس و ترس آخه اولین بارم بود وقتی خانم دکتر سونو کرد گفت ضربان قلبش هنوز نمیزنه بعد از هفته دوباره بیا درکترم هم گفت یا دیر حامله شدی یا رشد جنین خیلی ضعیفه با شنیدن این حرف استرس از اون روز تو وجودم پیدا شد از طرفی عمه تابنده تو که عمه 3 تو گل پسرم میشه دوبار سابقه سقط داشت که دومیش پارسال همین موقع ها بود و جلوی چشم من و من دل نگران و بیقرار که نکنه منم مثل عمه 3 شما باشم بعد از دو هفته در تاریخ 93/2/21 برای اولین بار...